زندگینامه شاهزاده رومی حضرت نرجس خاتون همسر امام حسن عسکری (ع) قسمت اول
با ورود پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم، حضرت مسیح به استقبال آن حضرت شتافت، او را در آغوش کشید و معانقه کردند. حضرت محمد صلی الله علیه و آله وسلم به عیسی علیه السلام فرمودند: «ای روح خدا علیه السلام! من آمده ام تا از جانشین تو - شمعون - دخترش - ملیکه - را برای این فرزندم خواستگاری کنم. »
آن گاه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم با دست به ابو محمد امام حسن عسکری علیه السلام فرزند صاحب این نامه اشاره کرد. در این هنگام حضرت مسیح علیه السلام نگاهی به شمعون انداخت و فرمود:شرافت و بزرگی به تو روی آورده است.
پس نسل خویش را با نسل آل محمد پیوند زن!شمعون پاسخ داد: پذیرفتم! با پذیرش شمعون، حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم بر فراز منبر رفت، صیغه عقد را جاری کرد و مرا به ازدواج فرزندش در آورد.
حضرت مسیح علیهالسلام، فرزندان حضرت محمد صلیاللهعلیهوآلهوسلم، حضرت علی علیه السلام و حواریون گواهان این ازدواج بودند. (8)
علاقه نرجس خاتون (س)به امام حسن عسکری(ع)علیه ا لسلام :
حضرت نرجس خاتون در ادامه نقل ماجرای زندگی خویش برای بشیر بن سلیمان در بغداد می گوید:« پس از آنکه حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم در خواب، مرا به ازدواج امام حسن عسکری علیه السلام در آورد، از ترس این که مبادا پدر و جدّم مرا بکشند، این خواب را پنهان کردمو برای کسی بازگو نکردم .
ولی عشق و علاقه به ابو محمد (امام حسن عسکری علیه السلام) لحظه به لحظه در دلم زیادتر میشد و خورد و خواب نداشتم. به تدریج جسمم رو به ضعف نهاد و به شدت رنجور و بیمار شدم. در همه روم هیچ پزشکی نبود که جدّم او را برای معالجه من نیاورده باشد، ولی مداوای پزشکان و داروهای آنان در من هیچ اثری نبخشید.
هنگامی که جدّم از بهبود و شفای من ناامید شد، به من گفت:« ای نور چشمم! آیا خواستهای داری تا برایت آماده سازم؟»
پاسخ گفتم:«ای پدر بزرگ مهربانم! درهای فرج و گشایش در من بسته شده است. اگر از شکنجه اسیران مسلمان صرف نظر کنی، غل و زنجیر از دست و پایشان بگشایی و آزادشان کنی، امیدوارم حضرت مسیح علیه السلام و مادرش به من سلامتی عنایت کنند.»
جدّم به درخواست من ترتیب اثر داد. من نیز اندکی تظاهر به بهبود نمودم و کمی غذا خوردم. پدر بزرگم شادمان شد و برای همین، اسیران مسلمانان را احترام کرد و از آنان دلجویی نمود. (9)
اسلام آوردن نرجس خاتون به دست فاطمه زهرا (س):
تا قیامت همه فخرم این است
من مسلمان شده زهرایم
حضرت نرجس خاتون ادامه ی داستان زندگی خود را برای بشیر بن سلیمان این گونه بازگو فرمود:« چهارده روز پس از آنکه پیامبر اسلام مرا به ازدواج امام حسن عسکری علیه السلام در آورد، بار دیگر در خواب دیدم که حضرت زهرا ، بهترین بانوی جهان، همراه حضرت مریم و هزار حوری بهشتی، به دیدار من آمدند. حضرت مریم با اشاره به حضرت فاطمه علیهاسلام به من فرمود:«این بانو سرور زنان جهان و مادر شوهر تو است.»
به دامان فاطمه چنگ زدم و گریهکنان، از این که امام حسن عسکری علیه السلام از دیدار و ملاقات با من خودداری می کند، گِله و شکایت کردم. حضرت فاطمه فرمود:« تا وقتی بر دین مسیحیت هستی، فرزندم حسن عسکری به دیدار تو نخواهد آمد. خواهرم، مریم، نیز از دین و مذهب تو تبری می جوید. اگر خواهان خشنودی خدا و حضرت عیسی علیه السلام هستی و شوق دیدار امام حسن عسکری علیه السلام را در دل داری، بگو: اشهد ان لا اله الا الله و ان ابی محمداً رسول الله.»
هنگامی که این شهادتین را بر زبان جاری کردم، حضرت فاطمه مرا در آغوش گرفت، به سینه چسباند، دلداری ام داد و فرمود:« اکنون منتظر دیدار فرزندم باش. من او را به سوی تو خواهم فرستاد.»
در این هنگام از خواب بیدار شدم. تمام وجودم را شوق و انتظار دیدار امام حسن عسکری علیه السلام فرا گرفته بود.(10)
عشق نابى به دل من بسپرد
عشق ناب دل من عسکرى است
گر چه آغاز مسیحى بودم
مذهب اصلى من حیدرى است
دیدار با امام حسن عسکری در رویا :
حضرت نرجس خاتون به بشیر بن سلیمان فرمود:
« یک شب پس از آن که در خواب مسلمان شدم و حضرت زهرا علیهاسلام دیدار امام حسن عسکری را به من مژده داد، در خواب امام حسن عسکری را زیارت کردم. با مشاهده او زبان به شکوه و شکایت گشودم و به او عرض کردم:«ای محبوب من! پس از آن که مرا اسیر عشق و محبت خود کردی، به من ستم روا داشتی و دیدار روی ماهت را از من دریغ کردی.»
فرمود:«دلیل دوری من از تو چیزی جز دین تو نبود. اکنون که اسلام آوردی، هر شب به دیدارت خواهم آمد، تا وقتی که خداوند متعال ما را در بیداری به یکدیگر برساند.»
از آن شب تا کنون شبی بر من نگذشته است که او در خواب به دیدار من نیاید.» (11)
چگونگی اسارت نرجس خاتون (س):
پس از آنکه نرجس خاتون، ماجرای ازدواج خود را با امام حسن عسکری علیه السلام و مسلمان شدن خود را برای بشیر بن سلیمان بازگو کرد، بشر از نرجس پرسید:« با این که تو نواده قیصر روم هستی، چگونه وارد اسیران جنگی و کنیزان شدی؟»
نرجس خاتون پاسخ داد:« یک شب امام حسن عسکری علیه السلام در خواب به من فرمود:« جدت به زودی سپاهی را روانه جنگ با مسلمانان خواهد کرد و خود نیز همراه آنان خواهد رفت. تو هم با لباس کنیزان به صورت ناشناس از فلان راه به آنان ملحق شو!»
من نیز چنان کردم، تا این که پیشقراولان سپاه اسلام به ما دست یافتند و من نیز به اسارت مسلمانان در آمدم. هنگامی که غنایم جنگ را تقسیم می کردند، مرا به پیرمردی دادند، او نام مرا پرسید؟ گفتم: من نرجس نام دارم. گفت: این نام کنیزان است؟
اکنون جز تو هیچ کس نمی داند که من دختر قیصر روم هستم، تو را نیز من خودم از این موضوع آگاه کردهام.» (12)
تسلط نرجس خاتون بر زبان عربی
پس از آن که نرجس خاتون سرگذشت خود را به زبان عربی برای بشیر بن سلیمان شرح داد، بشر از این که یک زن رومی به زبان عربی مسلط بود، تعجب کرد و از او پرسید:« شگفتا که تو اهل فرنگی و به زبان عربی به خوبی سخن می گویی!»
نرجس خاتون پاسخ فرمود:« جدم به دلیل علاقه زیادش به من، می خواست آداب و رسوم ملت های دیگر را فرا گیرم و مرا بسیار به این کار تشویق می کرد. او زن مترجمی را که به هر دو زبان عربی و فرنگی مسلط بود، مامور کرده بود هر صبح و شب نزد من آید و زبان عربی را به من بیاموزد. من نیز پس از مدتی زبان عربی را به خوبی آموختم.» (13)
دیداربانوی هجرت با امام هادی (ع) :
بشر میگوید: وقتی او را به سامرا خدمت امام علی النقی (ع) بردم حضرت به او فرمودند : چگونه خداوند به تو عزت دین اسلام و شرافت محمد (ص) و اولاد او را نشان داد؟ او پاسخ داد؟ چه بگویم در مورد آنچه شما بهتر از من می دانید؟
حضرت به او فرمودند :مایل هستی ده هزار اشرفی به تو بدهم یا این که تو را به شرافت ابدی بشارت دهم. او پاسخ داد: من بزرگواری و سربلندی ابدی می خواهم.
فرمود : ابشرى بولد یملک الدنیا شرقا و غربا، و یملاء الاءرض قسطا و عدلا، کما ملئت ظلما و جورا: بشارت باد تو را به فرزندی که پادشاه شرق و غرب عالم خواهد شد و زمین را پر از عدل و داد خواهد کرد، پس از آن که از ظلم و جور آکنده شده باشد.
عرض کرد: این فرزند از کدام شوهر خواهد بود؟
حضرت هادی (ع) فرمودند از آن کسی که پیغمبر اسلام (ص) در فلان شب و در فلان ماه و در فلان سال رومی تو را برای او خواستگاری فرمود.
در آن شب حضرت عیسی بن مریم و وصی او تو را برای چه کسی تزویج کردند؟
گفت: برای فرزند دلبند شما.
فرمود : او را میشناسی؟
عرض کرد :چگونه او را نمیشناسم و حال آنکه از شبی که به دست حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها مسلمان شده ام شبی نیست که او به دیدن من نیاید.
امام دهم (ع)به کافور خادمش فرمود خواهرم حکیمه را بگو نزد من بیاید.
وقتی آن بانوی محترمه آمد حضرت امام هادی (ع) فرمود این دختر همان است که گفته بودم.
حکیمه خاتون او را در بغل گرفت و از دیدارش شادمان گردید.
حضرت امام هادی (ع) به حضرت حکیمه فرمودند : خواهرم او را به خانه خود ببر و مسائل و احکام اسلام را به او تعلیم ده.
او همسر فرزندم حسن ( علیه السلام) و مادرقائم آل محمد(صلی الله علیه و آله) است (14)
ازدواج نرجس خاتون (س) با امام حسن عسکری (ع):
وجود خفقان و استبداد حاکم وقت باعث شد که مراسم وصلت امام حسن عسکری(ع) و نرجس به صورت مخفیانه و در خانه حکیمه دختر امام جواد(ع) برگزار گردد.
حکیمه خاتون نقل میکند که من تمامی احکام را به نرجس خاتون آموزش دادم روزی برادرزادهام به دیدارم آمد و به او نیک نظر کرد، بدو گفتم: ای آقای من! دوستش داری او را به نزدت بفرستم؟ فرمود: نه عمهجان! اما از او درشگفتم! گفتم: شگفتی شما از چیست؟ فرمود: به زودی فرزندی از وی پدید آید که نزد خدای تعالی گرامی است و خداوند به واسطه او زمین را از عدل و داد آکنده سازد، همچنان که پر از ستم و جور شده باشد. گفتم: ای آقای من! آیا او را به نزد شما بفرستم؟ فرمود: از پدرم در این باره کسب اجازه کن. گوید: جامه پوشیدم و به منزل امام هادی(ع) درآمدم. سلام کردم و نشستم و او خود آغاز سخن فرمود و گفت: ای حکیمه! نرجس را نزد فرزندم ابیمحمد بفرست. گوید: گفتم: ای آقای من! بدین منظور خدمت شما رسیدم که در این باره کسب اجازه کنم. فرمود: ای مبارکه! خدای تعالی دوست دارد که تو را در پاداش این کارشریک کند. و بهرهای از خیر برای تو قرار دهد. حکیمه گوید: بیدرنگ به منزل برگشتم و نرجس را آراستم و در اختیار ابومحمد قرار دادم و پیوند آنها را در منزل خود برقرار کردم و چند روزی نزد من بود سپس به نزد پدرش رفت و او را نیز همراهش روانه کردم...»(15).
به نظر میرسد امام حسن عسکری در آن زمان 22 ساله بود ه اند
ذکر این نکته ضروری است که فضای سامره برای امام دهم و نیـز امام حسن عسکـری ـ علیهماالسلام ـ چونان زندانی بود که ابتدا و انتها نداشت، خانواده مکـرم این بـزرگواران همواره تحت نظر بوده و با رفت و آمد نظامیان و به ویـژه
جاسوسان متوکل و جانشین او ـ که در سال ٢۴٧ به تخت نشست ـ و همچنین معتز که در سال ٢۵٢ زمامداری مردم را به عهده گرفت مورد آزار و اذیت قرار میگرفتند.
نــرجس، بانوی شرافت، در چنین خانهای زندگی میکــرد و با عشق به ولایت و همسر بــزرگوار خویش تمامی سختیها و ناامنیهای موجود را تحمل نموده و حتی لحظهای از آرمانها و ارزشهای الهی دست بــرنداشت.
چگونگی ولادت امام مهدی (ع) :
یک سال و یک ماه پس از ازدواج امام حسن عسکری (ع) و نرجس خاتون امام زمان به دنیا می آیند حضرت ولی عصر (ع) روز نیمه شعبان 255 هجری قمری متولد شد
شب این میلاد خجسته را «شب برات» و «شب مبارک» و «شب رحمت» خوانند گفته میشود که قبل از ولادت نرجس خاتون روزی مشاهده میکند که نوری وارد بدن اومیشود وبه امام حسن عسکری موضوع راگزارش میکند وامام اورا نوید به بارداری امام زمان میدهد
باید دانست که روایات و احادیثى که دلالت بر ولادت و وجود حضرت ولى عصر علیه السلام دارد بسیار است و ما در باب اوّل از فصل سوّم منتخب الاثر بیش از دویست روایت را در این موضوع نقل کرده ایم و سید علامه میر محمد صادق خاتون آبادى در کتاب اربعین مى فرماید: در کتب معتبر شیعه بیش از هزار حدیث روایت شده در ولادت حضرت مهدى علیه السلام و غیبت او و آنکه امام دوازدهم است و نسل امام حسن عسکرى علیه السلام است و اکثر آن احادیث مقرون به اعجاز است.
گزارش و تفصیلات ولادت سراسر برکت امام، در کتب معتبر و اخبار، مشروحاً بیان شده است; از جمله این اخبار روایتى است که در ینابیع الموده، ص449 و 451 فاضل قندوزى که از علماى اهل سنّت است و شیخ طوسى در کتاب غیبت و شیوخ دیگر روایت کرده اند و صدوق در کتاب کمال الدین به سند صحیح و معتبر از جناب موسى بن محمد بن قاسم بن حمزة بن موسى بن جعفر علیهما السلام از حضرت حکیمه خاتون دختر والامقام امام محمد تقى علیه السلام که از بانوان با عظمت و شخصیّت و فضیلت خاندان رسالت است، حدیث کرده است.
حکیمه فرمود: امام حسن عسکرى علیه السلام خادم خود را نزد من فرستاد که شب را نزد ایشان افطار کنم هنگامی که من ایشان را دیدم فرمودند عمه امشب در نزد ما افطار کن که شب نیمه شعبان است و خداوند حجت را در این شب ظاهر فرماید و او حجت خدا در زمین است.
من عرض کردم: مادرش کیست؟
فرمود: نرجس.
گفتم: فدایت شوم، به خدا سوگند در او اثرى از بارداری نیست.
امام لبخندى زدند و فرمودند: همین است که براى تو مى گویم عمه جان هنگام سپیده دمِ صبح اثر باردارى او ظاهر مى شود، زیرا نرجس مانند مادر موسى است که نشانى از فرزند داشتن در او دیده نمى شد و تا هنگام تولد موسى هیچ کسى از ولادتش خبر نداشت.( فرعون ستمگرکه مى دانست اگر حضرت موسى متولد شود، با او مبارزه مى کند و تخت و تاجش را نابود مى سازد، با تمام نیرو مى کوشید تا از ولادت موسى (ع)جلوگیرى کند، لذا دستور داد تا زنان را از مردان جدا کنند اما وقتى خدا بخواهد موسى به دنیا بیاید، تلاش صدها فرعون هم بى نتیجه خواهد بود. قبل از تولد حضرت موسى (ع)کسى باور نمى کردکه مادرش باردار است، نرجس نیز همچون مادر موسى تا آخرین لحظات ولادت امام زمان (ع)نشانى از باردارى در خود نداشت، زیرا آینده نرجس بسیار حساس و پر اهمیت بود. جاسوس ها همه جا راکنترل مى کردند وکار آگاهان حکومت هر حرکت مشکوکى را زیر نظر داشته و به شدت مراقب بودندکه اگر فرزندى از امام یازدهم متولد شود، نا بود مى کنند.)
در روایتی دیگر از حکیمه خاتون امام حسن عسکری به ایشان فرموده اند :«ما اوصیاء از شکمها برداشته نمی شویم و مادرانمان، ما را در پهلوهای خود حمل می کنند، و ما از ارحام بیرون نمی آییم بلکه از طرف راست مادران خود بیرون می آییم زیرا ما نورهای خداوند هستیم که کثیفی به ما نمی رسد.»
حکیمه گفت: وارد اتاق شدم چون سلام کردم و نشستم نرجس خواست پاى افزارم را بیرون آورد، گفت: اى سیده من و سیده خاندان من، چگونه شب کردى؟
گفتم: بلکه تو سیده من و سیده خاندان منى.
گفت: اى عمه این چه سخن است؟!
گفتم: اى دخترم، خدا امشب به تو پسرى کرامت فرماید که در دنیا و آخرت آقا است; پس او خجالت کشید و حیا کرد، و رفت گوشه ای از اطاق نشست امام حسن عسکری ع سخنان ما را شنید و فرمود: «ای عمه! خداوند ترا جزای خیر بدهد.»
وقتى از نماز عشا فارغ شدم افطار کردم و در بستر خوابیدم چون نیمه شب رسید برخاستم
من زودتر از شب هاى قبل به نماز شب مشغول شدم. نماز را خواندم و فارغ شدم و نرجس همچنان در خواب و راحت بود، من نشستم براى تعقیب نرجس خاتون نیز از خواب بیدارو از اطاق بیرون رفت، وضوگرفت و مشغول نماز شب شد. نمازش را خواند وخوابید من از اطاق بیرون رفتم و به آسمان نگاه کردم، دیدم که طلوع فجر است، اما هنوز اثرى از فرزند نیست.
هنوز نرجس در خواب بود، در شک افتادم، امام فریاد زد، عمه شتاب مکن که مطلب نزدیک گردیده.
در حالى که من از این تردید شرمنده بودم به طرف اطاق برگشتم
نشستم و سوره الم سجده و یس خواندم که ناگاه نرجس هراسناک بیدار شد، من به بالینش شتافتم و گفتم:
«بسم الله علیک» آیا چیزى احساس مى کنى؟
گفت: بله، اى عمه.
گفتم: آسوده خاطر باش همان است که به تو گفتم.
در این حال، دیدم نرجس خاتون، اضطراب دارد، پس او را در بغل گرفتم و نام الهی را بر او خواندم. امام حسن عسکری (ع )صدا زد که: «سوره قدر را بر او بخوان»
از او پرسیدم: «چه حالی داری؟»
نرجس خاتون گفت: ظاهر شد اثر آنچه مولایم فرمود.
پس مشغول خواندن سوره قدر شدم چنانچه امام حسن عسکری ع امر فرموده بود. پس آن طفل در شکم نرجس خاتون نیز با من همراهی می کرد و آنچه که من می خواندم را می خواند و بر من سلام کرد و من ترسیدم. امام حسن عسکری ع صدا زد و فرمود: که: « ای عمه از امر خدا تعجب مکن که خداوند زبان ما را درکودکى به حکمت بازکرده و در بزرگى حجت خود در زمین قرار مى دهد .(16)
سخن حضرت تمام نشده بود که ناگهان حضرت نرجس (س) از نظرم ناپدید شد و او را ندیدم. گویا پرده ای میان من و او زده شده بود. پس فریاد کنان بسوی حضرت امام حسن عسکری ع دویدم. آن حضرت فرمود: «برگرد ای عمه! که او را در جای خود خواهی یافت.»
پس من مراجعت نمودم و بعد از زمان کمی، پرده برداشته شد و نرجس خاتون را دیدم که بر وی نوری است که چشمم را خیره نمود و حضرت صاحب الامر (ع )را مشاهده کردم که به سجده افتاده و انگشتان سبابه خود را به طرف آسمان بلند کرده بود و مشغول ذکر خدا بود. هنگامى که او را برگرفتم، دیدم پاک و پاکیزه است. در حالى که در بازوى راستش نوشته است: جاءَ الحق و زهق الباطل ان الباطل کان زهوقا
در روایت دیگرى آمده است: چون حضرت مهدى (علیه السلام) متولّد شد، نورى از او ساطع گردید که به آفاق آسمان پهن شد، و مرغان سفید را دیدم که از آسمان به زیر مى آمدند و بال هاى خود را بر سر و روى و بدن آن حضرت مى مالیدند و پرواز مى کردند.(17)
در این موقع حضرت امام حسن عسکرى (علیه السلام) صدا زدند: عمه! فرزندم را نزد من بیاور. وقتى نوزاد را نزد حضرت بردم، وى را در آغوش گرفت، و بر دست و چشم کودک دست کشید و در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه گفت و فرمود: فرزندم! سخن بگو!گفت: «اشهد ان لا اله الا الله و ان جدی محمد رسول الله و ان ابی امیرالمومنین» (یعنی: شهادت می دهم که نیست معبودی جز خداوند و بدرستی جد من محمد، فرستاده خداوند، و پدرم امیرالمومنین است.)
آنگاه یک یک امامان را شمرد تا اینکه به خود رسید، پس فرمود: « اللهم انجزلی ما وعدتنی و اتمم لی امری و ثبت وطاتی و املاء بی الارض قسطا وعدلا.» (یعنی: خدایا وفا کن به آنچه که به من وعده داده ای و امرم را تمام کن و قدمهایم را محکم گردان و بوسیله من زمین را پر از عدل و داد کن.)
در بعضی روایات گفته شده که ولی عصر این سخنان را در همان لحظه تولد که سجده کرده بود بیان کرده وحکیمه خاتون شنیده
در روایت دیگری آمده است که: چون حضرت مهدی (ع)، متولد شد به زانو در آمده و دو سبابه خود را بلند نمود. آنگاه عطسه کرد و فرمود: «الحمد لله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله عبدا ذکر الله غیر مستنکف و لا مستکبر» (یعنی: سپاس مخصوص پروردگار جهانیان است و درود خدا بر محمد و آل او باد، بنده ای که بدون هیچ ننگ و استکباری خدا را یاد کرد.)
آنگاه فرمود: «ظالمان گمان کردند که حجت خداوند باطل خواهد شد، اگر در سخن گفتن به من اجازه می دادند هر آینه شک زایل می شد.»(18)
بعدامام به من فرمود: این کودک را بگیر و به مادرش بسپار تا او را شیر دهد. وقتى نرجس به او شیر داد، بار دیگر فرزندم را نزد من بیاور. من نوزاد را به مادرش برگرداندم و پس از نوشیدن شیر دو مرتبه نزد حضرت آوردم.
در روایتی دیگر آمده که وقتی حضرت زبان به کام فرزندش فرو برد، سپس فرمود: اى فرزند بخوان طفل شروع به خواندن کرد، از صحف آدم و زبور داود تا تورات و انجیل را به زبان عبرانى و سریانىِ خواند، سپس این آیه را تلاوت کرد: ونرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم الوارثین ونمکن لهم فی الارض و نری فرعون
آنگاه بر پیامبر اکرم (ص)وامیرالمؤمنین (ع) و همه ائمه تا پدرش درود فرستاد. (19).
حـکـیـمه خاتون گوید: امام حسن عسکرى پس از ولادت امام زمان (عج) آن بزرگوار را به (روح القدس) سپرد وخطاب به او که با ملایکه به صورت پرندگانى ظاهر شده بودند فرمود:
(ایـن فـرزنـد را بـبـر و حـفـظ کـن و هـر چـهـل روز یـک بار او را پیش ما بیاور. سپس خطاب به فـرزنـد خـود فرمود: تو را به آن کسى که مادر موسى ، فرزندش را به او سپرد مى سپارم . نـرجـس خـاتـون از فـراق فرزند گریان شد. امام فرمود: آرام باش و بدان که شیر خوردن از غیر پستان تو بر او حرام است و به تو باز مى گردد؛ همچنان که موسى به مادرش بازگشت . حکیمه خاتون سؤ ال کرد که این پرنده چه بود؟ فرمود: روح القدس بود.
نخستین کسى که امام زمان را شست رضوان خازن بهشت بود که با جمعى از ملائکه مقربین او را به آب کوثر و سلسبیل غسل دادند(20)
و در احادیث دیگر روایت است که وقتى امام عصر متولد شد، حضرت امام حسن عسکرى علیه السلام دستور فرمود: ده هزار رطل نان و ده هزار رطل گوشت بین فقراى بنى هاشم تقسیم کنند و سیصد گوسفند عقیقه نمایند(21)
خزان زندگی نرجس خاتون (ع) :
تاریخ دقیق وفات ایشان همانند سال تولدشان نامشخص است وروایات متفاوتی در مورد آن وجود دارد
1- روایتی وفات این بانوى با سعادت رادر سال 261 هجرى میداند مانند ذبیحالله محلاتینویسنده ریاحین الشریعه
نویسنده کتاب ریاحینالشریعه سال وفات بانوی سامرا را ٢۶١ ه$.ق ذکر نمود، و مینویسد:
((در سنه ٢۶١ در سر من رای (سامرا) به جوار حق شتافت زیرا معتقدند نرجس خاتون زمان شهادت امام حسن عسکری در کنار ایشان حضور داشته است (22) که البته این مورد مشکوک است زیرا تاریخ نویسان اکثرا گفته اند کنیزی به نالم صقیل در کنار امام بوده وعنوان نکرده اند وی همسر امام (ع) است همانند علامه مجلسی درقسمتی از بحارالانوار اینگونه مطرح میکند که هنگام شهادت امام به غیر از عقید خادم امام وصاحب الامر وکنیزی به نام صقیل ویکی از یاران امام کسی در آنجا حضور نداشته ولی عنوان نمی کند که صقیل والده امام زمان است ویا درهمین کتاب ماجرااز زبان عقید بیان میشودوعنوان میکند به غیر ازمن وکنیزی صقیل نام وصاحب الزمان درکنار امام کسی نبود باز هم عنوان نمیشود که کنیز مربوطه نرجس خاتون است شیخ طوسی هم درقسمتی از کتابش الغیبه ماجرا رااینگونه مینویسد به غیراز علی نوبختی وامام زمان وعقیدویک کنیز کس دیگری کنار امام نبوده . پس ممکن است نرجس خاتون نباشد (23)مراجعه شود به شهادت امام حسن عسکری (ع)
2- به روایتى دیگر ایشان قبل از شهادت امام حسن عسکرى علیه السلام از دنیا رفته اند زیرا هنگامی که امام از وقایع بعد از شهادت خود نسبت به فرزند و عیالش خبر داد حضرت نرجس خاتون از آن حضرت خواستند که دعا بفرمایند قبل از ایشان از دنیا بروندچون تحمل دیدن این امور راندارند .وامام (ع) اینچنین کردند (24)
3-روایتی دیگر وفات ایشان راچند سال بعد ازشهادت امام حسن عسکری میداند (25)زیرااگربا توجه به حضورایشان زمان شهادت امام حسن عسکری (ع) وهمچنین روایتی که در مورد ایثار کنیزی به نام صقیل ذکر شده است در باره نرجس، مادر انتظار، باشد ، سال وفات این بانو از ٢۶٢ به بعد خواهد بود زیرا زمان ذکـر شده در روایت دو
سال است و امام عسکری(ع) نیز در سال ٢۶٠ به شهادت رسیدند.واین روایت این است
پس از شهادت حضرت امام حسن عسکری (ع)جعفرکذاب که اوضاع رابروفق مرادش ندید به نزد معتمد خلیفه رفت وچگونگی اوضاع راشرح داده واز وجود امام زمان (ع) به اوخبر داد معتمد که درپی چنین روزی بود سربازان رابه خانه ایشان فرستاد آنهابه خانه امام(ع) هجوم آوردند و منزل را بازرسی و سپس مهرو موم کردند. امام زمان (ع) از غفلت آنان استفاده کرد و از منزل خارج شد. آنان کنیزی صقیل نام رادستگیر کردند و برای بازجویی نزد مأموران بردند تا دربارة کودک از او سؤال کنند، کنیز برای حفظ جان امام زمان(ع) ادعای بارداری کردتا بتواند موضوع امام رامخفی کند و بازداشت شد. البته بنا بر برخی گزارشها، طراح اصلی این حرکت حدیث بود و کنیز با صلاحدید وی آن را اجرا نمود. پس از دستگیری مدت دو سال تحت نظر قرار گرفت. در این دوران که تحت مراقبت عباسیان و در خانة معتمد خلیفه عباسی بود(به گفته ای در نزد ابن ابی الشوارب قاضی زندانی بود )، به یقین مشکلات زیادی برای او به وجود آمد و این محدودیتها برای برایش ناراحتکننده بود. پس از انقضای این مدت به علت درگیریها و آشوبهایی که در نقاط مختلف خلافت عباسی روی داد (مانند قیام صالح الزنج دربصره و حملة یعقوب بن لیث و مرگ ناگهانی عبیدالله بن یحیی بن خاقان) حکومت عباسی تمام نیروی خود را برای رویارویی با این حرکتها بسیج کرد و دیگر مجال سختگیری در مورد خاندان امام(ع) باقی نماند. از اینرو، از ایشان رفع توقیف به عمل آمد.وایشان آزادشده اگراوواقعا نرجس خاتون باشد پس از رهایی
مدتی در خانه حسن بن جعفر کاتب نوبختی به سر برد و مورد توجه شیعیان قرار گرفت و آوازه صلاح، تقوا و مستجاب الدعوه بودن او در میان شیعیان پیچید. با توجه به کمال عظمت و فضیلت و پاکی وی، خیل عظیم مشتاقان اهل بیت(ع) برای استجابت دعا و رفع گرفتاری و مشکلات خویش به او رجوع میکردند و این موجب سوء ظن عباسیان گردید. از اینرو، وی را از دسترس جامعه شیعه دور نمودند. این جریان مصادف با دوران معتمد عباسی بود. وی نیز مانند متوکل مخالف جدی شیعیان بود. از اینرو نرجسخاتون را از خانه حسن بن جعفر نوبختی بیرون کشید و در قصر خود محبوس نمود تا اینکه در دوران معتمد عباسی، این بانوی گرامی و بافضیلت وفات یافت و در کنار مرقد پاک امام حسن عسکری(ع) و امام هادی(ع) در سامرا به خاک سپرده شد. (26)
البته این از دیدگاه من مورد شک وتردید واقع است چرا که ممکن است صقیل نام کنیزی باشد که در خانه امام زندگی میکرده واین اشتباه از لحاظ شباهت نامها باشد زیرا به احتمال زیاد امام کنیزان بسیاری داشتند تا کسی نفهمد همسر واقعی امام کدام است از طرفی یاران وکنیزان یک امام به دلیل همراهی یک امام میتوانند ایمان قوی داشته باشند واز طرفی بعید نیست که یک کنیز بخواهد درقبال مهربانی های مولایش بخواهد فداکاری کند وفرزند او راکه میداند مصلح جهان است نجات دهد (الله اعلم)
ادامه دارد .....
پی نوشتها ومنابع :
1- پژوهشی درباره زندگانی حضرت نرگس ، مادر امام مهدی عج 2،پدیدآورنده: طیبی، ناهید ،نشریه: پیام زن،شماره نشریه: 105
2- تنقیح المقال، ج1، ص173
3- الغیبة شیخ طوسی، ص208؛ کمالالدین صدوق، ج2، ص417.
4- مناقب ابن شهر آشوب، ج4، ص472؛ اثبات الهداة، ج3 ص363؛ بحارالانوار، ج51 ص6.
5- برگرفته از کتاب: مهدیپور، علیاکبر، گزارش لحظه به لحظه از میلاد نور.
6- مراجعه شود به بحارالانوار، ج 51، ص 7، حدیث 12و غیبه الشیخ شیخ طوسی
7- بحارالانوار، ج 51، ص 7، حدیث 12 *کمال الدین شیخ صدوق، 1363، ج7، ص 417* طبری، 1407ق، ص 263* غیبة الشیخ طوسی، 1412 ق، ص 124
8- کمال الدین صدوق، 1363، ج2، ص 417* بحارالانوار، ج 51، ص 8، حدیث 12 *غیبه الشیخ طوسی 1412 ق، ص 124*. پیشواى دوازدهم هیأت تحریریه مؤسسه در راه حق، ص 26* مهدى موعود، ص 88 *ا بحار الانوارج 1 ص 6 * نجم الثاقب ص12 .
9- بحارالانوار، ج 51، ص 8، حدیث 12*غیبه الشیخ طوسی* پیشواى دوازدهم هیأت تحریریه مؤسسه در راه حق، ص 26* مهدى موعود، ص 88 * کمال الدین صدوق، 1363، ج2، ص 418 *نجم الثاقب ص12 10- بحارالانوار، ج 51، ص 9 - 8 ، حدیث 12 *همان
11- بحارالانوار، ج 51، ص 9 ، حدیث 12 * غیبه الشیخ طوسی
12- همان
13- همان
14- بحارالانوار، ج 51، ص 6-10، ح 12، با تلخیص و تصرف در عبارات؛* برای اطلاع بیشتر، رک: مهدی موعود، ص 8-14* حدیقه الشیعه ، ص 709- 706* نجم الثاقب، ص 17-23* منتهی الامال ، ج 2، ص 281-284*www2.irib.ir
15- غیبة طوسی، ص 244، ح210* شیخ صدوق(ره)، کمالالدین و تمام النعمة، ج2، باب42، ح 2 *بحارالانوار (مهدی موعود)، ج١٣، ص٢٠٣ و ٢٠۴.
16- بحارالانوار ج 51، ص 13
17- بحارالانوار، ج 51، ص 19*منتهى الامال، ج 2، ص 285* غیبت شیخ طوسى ص 141.
18- گردآوری پایگاه اینترنتی پرشین وی
19- بحارالانوار ج 51 ص 12* کمال الدین دو جلدى، ص 424.
20- منتخب الاثر، ص320* اثبات الهداة، ج7، ص139، ح683* اربعین خاتون آبادى، ص24، و کتابهاى دیگر.
21- منتخب الاثر، ص341 و 343* .کمال الدین ج 2ص 483.
22- مراجعه شود به ذبیحالله محلاتینویسنده ریاحین الشریعه
23- برگرفته از بحارالانوار علامه مجلسی ،ص 176 جلد 12*الغیبه شیخ طوسی *زندگانی عسکریین ابوالقاسم سحاب ص 112 *
24- زندگانی عسکریین ابوالقاسم سحاب ص152 ج2 *ودیگر کتابها
25- اقتباس از بحار، ج 5، ص 6 تا 10* ریاحین الشریعه ج 3، ص24 تا 32.
26- ماهنامه موعود شماره 97 ،پرویندخت اوحدی حائری*برگرفته اززندگانی عسکریین ابوالقاسم سحاب ص 105 و104
نیازی به در زدن نیست